سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مرداد 1389 - طاووس بهشت

افطار با قمقمه شهید

شنبه 89 مرداد 23 ساعت 1:3 صبح

دم دمای ظهر بود که در ارتفاع 112 در جستجوی یافتن پیکر شهدا بودیم شهیدی پیدا نمی شد.خسته شده بودیم صدای اذان ظهر از بلند گوی مقر به گوشمان خورد.گفتیم کار را تعطیل کنیم و برای ناهار و نماز به مقر برویم.آماده که شدیم،رفتم تا دستگاه بیل مکانیکی را خاموش کنم.انگار کسی به آدم چیزی بگوید.گفتم یک بیل هم آن بالا را بزنم و دستگاه را خاموش کنم.پاکت بیل را در خاک فرو بردم و آوردم بالا،خواستم دستگاه را خاموش کنم تا برم پایین،ناگهان دیدم پیکر یک شهید در پاکت بیل پیدا شده.رفتم جلوی بیل.پیکر شهید کاملا داخل پاکت بیل خوابیده بود.یعنی بیل که زده بودم بدن او آمده بود داخل پاکت.خاک ها را که خالی کردیم،جمجمه اش پیدا شد.پلاک را که دور گردنش بود در آوردیم،یک قمقمه آب پهلویش بود که سنگین بود.در آن را باز کردیم دیدیم آب زلالی در آن موجود است.شهید را که به مقر بردیم،سید میر صاهری با آب آن قمقمه روزه اش را افطار کرد.آبی زلال! انگار نه انگار که ده سال داخل قمقمه و زیر خاک مانده باشد .


نوشته شده توسط :

نظرات دیگران [ نظر]


درد و دل با امام زمان(عج)

شنبه 89 مرداد 23 ساعت 12:39 صبح

دل را پر از طراوت عطر حضور کن

آقا! تو را به حضرت زهرا ظهور کن

آخر کجایی ای گل خوشبوی فاطمه!

برگرد و شهر را پر از امواج نور کن

شب های جمعه یاد تو بیداد می کند

آدینه ای ز کوچه دنیا عبور کن

آقا چقدر فاصله، اندوه، انتظار؟!...

فکری برای این سفر راه دور کن

زین کن سمند حادثه را تک سوار عشق!

جان را پر از شراره غوغا و شور کن

آقا چقدر زجه زنیم و دعا کنیم

یا بازگرد یا دل ما را صبور کن ...

اللهم عجل لولیک الفرج


نوشته شده توسط :

نظرات دیگران [ نظر]