سفارش تبلیغ
صبا ویژن
فروردین 1389 - طاووس بهشت

یاد اروندرود بخیر که هزاران دل در آن آبتنی کرد

پنج شنبه 89 فروردین 26 ساعت 11:43 صبح

اروند خروشان من آمدم تا شاهد بی رحمی تو باشم .آنگاه که در آن شب ظلمانی پذیرای غواصان صف شکن بودی .آنان که از جان خود گذشتد تادر ساحل معشوق لنگر اندازند. اما تو چقدر بی رحمی . چقدر بی وفایی. گلهای شقایق را چگونه پر پر کردی .چه بی رحمانه مرغان عاشق را از یارانشان جدا ساختی . در حال رفتن به اروند چیزهای عجیبی نظرم را به خود جلب کرده بود باورم نمی شد محل رشادت و جانفشانی شهدا اکنون به محل کاسبی برای عده ای از مردم و تفرجگاه گروه دیگری مبدل شده باشد .

 در بهمن سال 1364 اروند را اینگونه دیدی . اما امروز چه ؟! در فروردین ماه سال 1389!!!!

عجب زیبا شده اروند ! چقدر شیک و رنگارنگ . چه نمایشگاه های زیبایی ! چه اجناسی ! عروسک – اسباب بازی و .... اروند هم در امان نماند و بازیچه شد . چه توریست پسند شده اروند ! در این میان تنها چیزی که عوض نشده است اروند رود است که همچنان گل آلود و مواج خودنمایی می کند . اگر مسئولین همتی کنند و سیستم های تصفیه آب را در اروند بکار گیرند یقینا اروند پر توریست تر خواهد شد !!!

کجاست آن اروندی که روزی یادآور دلاور مردان لشکر 25 کربلا بود ؟!اگر گوش جان بسپری فریاد غربت اروند رود را خواهی شنید ....


نوشته شده توسط :

نظرات دیگران [ نظر]


فکه را ما چه می دانیم که چیست؟

یکشنبه 89 فروردین 22 ساعت 10:51 عصر

اذن دخول این سرزمین (تشنگی) است چرا که خیلی ها این جا با تشنگی ویزای بهشت را گرفتند .  

 











سوغات‌ فکه‌، چه‌ می‌تواند باشد جز مُشتی‌ سیم‌ خاردار وحشی‌؟
تحفه‌ از فکه‌، چه‌ می‌توان‌ برگرفت‌ جز پرچمی‌ سه‌ رنگ‌ خونی‌؟
یادآوری‌ از فکه‌، چه‌ می‌توان‌ با خود داشت‌ جز پلاکی‌ سوراخ‌ شده‌ بر سینه‌ از ترکش‌؟
مگر می‌شود حسن‌ در فکه‌ غریب‌ نباشد؟
مگر می‌ شود حسین‌ در فکه‌ سر از بدنش‌ جدا نشده‌ باشد؟
مگر می‌ شود مهدی‌ فاطمه‌ بر فکه‌ گذری‌ ونظری‌ نداشته‌ باشد؟

خداحافظ همسفر

مرحوم کربلائی سید سجاد مشهد سری2 روز پیش به علت سانحه رانندگی به لقاء الله پیوست .
تصویر زیر مربوط به مداحی ایشان در فکه در تاریخ 4/1/89 می باشد .













شادی روحش صلوات


نوشته شده توسط :

نظرات دیگران [ نظر]


چلات و پاسگاه سه گلال

یکشنبه 89 فروردین 22 ساعت 8:23 عصر

برای رفتن به چلات خیلی پافشاری می کردیم اما هر چه اصرار می کردیم انگار فایده ای نداشت . چون منطقه پر از مین بود و هنوز پاکسازی نشده بود . جزء مناطق دست نخورده زمان جنگ بود و هیچ کاروانی تا به حال از آنجا بازدید نکرده بود . ولی این لطف خدا و دعوتنامه ای که از طرف شهدا برایمان ارسال شده بود کار خودش را کرد و ما جزء اولین کاروان راهیان نور بودیم که لیاقت حضور در محفل گرم آنها را پیدا کردیم .

  لباس به جامانده از شهدا در مقتل 20 تن از شهدای گمنام  

          












ای شهیدان !
ما بعد از شما هیچ نکردیم
!!!
لباس های خاکی تان را در میدان های مین و لابه لای سیم خاردارها رها کردیم،عهدمان را شکستیم و دعای عهد را فراموش کردیم،زمان ندبه و سمات را گم کردیم.
شربت های صلواتی را با نسیان بر زمین ریختیم و به عطش خندیدیم.
بر تصاویر نورانی تان روی دیوارهای شهر رنگ غفلت پاشیدیم و پوستر تبلیغاتی نصب کردیم.
تاول شیمیایی را از یاد بردیم و غیرت ها را به بهایی اندک فروختیم...
عشق را به بازی گرفتیم و از خونهایتان به راحتی گذشتیم...
اما باز هم امیدی هست!!!
آری ! تا ولایت هست هنوز امید داریم.
عکس محل شهادت شهید گمنامی که در تاریخ  9/12/88 پیکر مبارکش را در منطقه چلات پیدا کردند .   













بر گزاری مراسم عزاداری در مقتل 20 تن از شهدای گمنام چلات 
















من به جستجوی شما آمده‌ام و شما را نیافته‌ام. زنجیر بند هوای نفس و اسیر دیدنی‌های دنیا شده‌ام و دیگر شما را نمی‌شناسم. آنقدر غرق در دنیایم که یادم می‌رود، یاد شما حماسه‌سازان حماسه سرخ جبهه‌ها را.


نوشته شده توسط :

نظرات دیگران [ نظر]


سفری بر بال ملائک

شنبه 89 فروردین 21 ساعت 1:42 صبح

خدایا با کدامین قلم و کدامین کلام میشود این ارتباط عمیق را به جمله و کلام مبدل کرد. کمک کن تا در راهیان نور راهی صراطی شویم که مردان این مملکت جانانه رفتند و امروز حیثیت اسلام و نظام به برکت خون پاک آنان نشو و نما یافته است و لحظه لحظه نهال انقلاب و نظام به درختی تناور و قطور و ریشه دار مبدل گشته است که دیگر هیچ تبر کینه و نفرت و خشم و ستمی بر آن کارگر نخواهد بود .


نوشته شده توسط :

نظرات دیگران [ نظر]


قدم در بهشت قلاویزان

شنبه 89 فروردین 21 ساعت 1:39 صبح

 شروع سفر داستانی دیگر را حکایت می کرد . عقربه های ساعت طور دیگری حرکت می کردند . زمان جور دیگری سپری می شد . عرش و فرش را حال دیگری بود . مهمانی شروع شد .

قلاویزان از منطقه هایی است که برای بسیاری از زائران راهیان نور ناشناس است ، کسی به اینجا سر نمی زند اما ارتفاعاتی بوده که برای هر دو طرف از لحاظ نظامی جایگاه ویژه ای داشته است . پس از بازدید از منطقه در حسینیه شهید گمنام دور هم آمدیم و مداحان به مرثیه سرایی در مدح اهل بیت پرداختند . در عملیات خاکبرداری برای احداث حسینیه در سال 85 پیکر دو شهید پیدا شد که یکی از آنها پلاک داشت و شناسایی شد ودیگری نام و نشانی نداشت و در منطقه قلاویزان یادمانی برایش بنا کردند .


نوشته شده توسط :

نظرات دیگران [ نظر]


قدم در بهشت گرمیشه

شنبه 89 فروردین 21 ساعت 1:34 صبح

در پاسگاه گرمیشه ، مجموعه ای از مواضع و استحکامات و سنگرهای زیرزمینی و یک سنگر دیدگاه که منتصب به صدام است وجود دارد که در حال حاضر به عنوان پاسگاه مرزی غیر رسمی در اختیار و کنترل ناجا است . راویان محترمی که در آنجا حضور داشتند در مورد قسمتهای مختلف آن بنا توضیحاتی را ارائه نمودند . واقعا" چیز عجیبی برای ما بود و نقطه ای که دست یابی به آن غیر ممکن بود ولی رزمندگان ما با اتکا به خدا و ایمانی که داشتند این غیر ممکن ها را در عملیات کربلای 1 ممکن ساخته اند .


نوشته شده توسط :

نظرات دیگران [ نظر]


غربت نفس گیر شرهانی

شنبه 89 فروردین 21 ساعت 1:25 صبح

امروز آخرین روز سال 88 است . چه سعادتی نصیبمان شد که اولین روز سال 88 و آخرین روز سال را من و دوستانم مهمان شماییم . ممنونم شهدا .

خدایا قسمتم کن که تا آخرین سال عمرم این توفیق نصیبمان شود .

در سرزمین شرهانی موانع بسیاری در مقابل رزمندگان اسلام به کار گرفته شده بود که یکی از آن کانالی بسیار عظیم و منحصر به فرد به طول 90 کیلومتر و عمق 4 متر و عرض 6 متر بود که در وسط میادین مین احداث شده و در داخل آن انواع مین و موانع وجود داشت . در ابتدا برای بازدید این کانال رفتیم و آقای اسد چوبین توضیحاتی را در مورد این کانال و اتفاقاتی که در آنجا روی داده بود بیان فرمودند

 

 

بازدید از مقتل 10 تن از شهدای عملیات محرم

 

 هفت سین سرزمین عشق

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 قرارهای امروزی آوای بی قراران را از یادها برده است، ترانه‌های امروزی ترانه‌ی دلنواز باران جبهه‌ها را از بین برده است. آری! آوای باران به گوشمان نمی‌رسد. عطر سرخ ایثار بویش را از دست داده است.


نوشته شده توسط :

نظرات دیگران [ نظر]


کاروان راهیان نور سپاه ناحیه بابلسر استان مازندران با حضور 80 نفر از خانواده های بسیجی از یادمانهای ایثار رزمندگان در مناطق قلاویزان و گرمیشه بازدید نمودند .

آقای مهدی حاجی پور مسئول کاروان راهیان نور پایگاه شهید دستغیب حاجیکلا در گفتگو با خبرنگار اعزامی بسیج به مناطق عملیاتی درباره علت و انگیزه بازدید از مناطق عملیاتی دفاع مقدس گفت : رزمندگان اسلام در این مکان مقدس با شرایط بسیار طاقت فرسا مردانه به جنگ با دشمن پرداخته و خون خود را فدا کردند تا این سرزمین استراتژیک از دست اشغال حزب بعث عراق خارج شود .

وی ضمن معرفی منطقه قلاویزان با اشاره به رشادت های انجام گرفته از سوی رزمندگان در این منطقه خاطر نشان کرد : ارتش عراق با شیوه دفاع متحرک توانست ارتفاعات قلاویزان را که یکی از نقاط استراتژیک مهران محسوب می شد را تصرف کند .

حاجی پور با بیان اینکه اینجا محل تفحص 72 تن از شهیدان سرافراز لشکر 41 و دیگر شهدای عزیز است ، اظهار داشت : در سالهای که تپه قلاویزان در اشغال رژیم بعث بود در آن به قدری مین و مواد انفجاری گوناگون کاشته بودند که صدام در مورد آن گفته بود ، قلاویزان مانند یک شبکه انفجاری است و ما هر وقت که بخواهیم آنرا منفجر خواهیم کرد .

وی در ادامه افزود : رهبر فقید انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی (ره) به دلیل مهم بودن منطقه با صدرو فرمان (مهران باید آزاد شود ) به رزمندگان این پیام را دادند که هیچ کوتاهی نباید صورت بگیرد از این رو رزمندگان ما لبیک به فرموده امام راحل (ره) در طی کمتر از 45 روز در عملیات کربلای یک توانستند مهران بویژه منطقه قلاویزان و گرمیشه را آزاد کنند .

برگرفته از خبرنامه بسیج

www.basijnews.com

 


نوشته شده توسط :

نظرات دیگران [ نظر]


هنوز ...

یکشنبه 89 فروردین 15 ساعت 2:55 صبح

«هنوز» در هر جمله توی ذهنت زنجیری از تکرار و سکوت می شود...؛

ریه های شیمیایی هنوز سرفه می کنند.

هنوز خونهای خردلی روی بوم زندگی نقش می زنند.

برای بچه ها هنوز قاب عکسها هم شناسنامه پدر است.

هنوز خواهرها چفیه برادرانشان را بو می کشند.

هنوز  پدرها خلوت گریه خود را ترک نکرده اند.

هنوز که هنوز است مادرانی چشم به راهند ...

هنوز پاهای بدلی ، تن های پرترکش را می کشند.

هنوز زندگی ها با ویلچر جا به جا می شود.

هنوز بیابانها استخوانها و پلاک ها را در آغوش کشیده اند.

هنوز پنج شنبه بازار پرچمها و ضریح گرم است. . . .

 


نوشته شده توسط :

نظرات دیگران [ نظر]


مبادا مزار شهیدان ، بقیع شهرمان شود

یکشنبه 89 فروردین 15 ساعت 2:55 صبح

 خدایا دلم گرفته است از همه آنانی که از ترس تاول‏ های دستم از من فرار می ‏کنند و می ‏ترسند روزی بترکد و بوی خردل همه جا را فرا گیرد ؛ از همه آنانی که از پوست سوخته صورتم می ‏هراسند

 و از سر تأسف می ‏پرسند « ببخشید ، پوستتان مادرزادی این ‏جوری شده » و باز مرا راهی و‏الفجر 8 می‏کنند ؛ آن هنگام که فاو آخرین نفس‏ هایش را می ‏کشید و شیمیایی می ‏شد.

وقتی که از عباس می ‏پرسم دست ‏هایت را کجا به امانت سپرده‏ای می‏ گوید : « به عملداری مولا دادم » و بعد می‏ خندد ، ولی نمی‏ دانم چرا او را که می ‏بینند از او می ‏پرسند : « برادر شما تصادف کرده‏اید » یا اینکه می‏ دانند دست‏ هایش بال‏ های پروازش است و می ‏دانند دست ‏هایش بهای آزادی آنها بوده است.

دلم می‏ گیرد از تمام آنهایی که محمد را می ‏بینند بر ویلچر نشسته ، نچ نچی می ‏کنند و با گفتن « طفلکی » عمق تأسف خویش را ابراز می ‏کنند و وقتی همسرش را می‏ بینند که او را بر ویلچر هل می ‏دهد می‏ گویند « خدا صبرتان بدهد » ، ولی نمی ‏دانند محمد یک عمر شرمنده همسرش است. او تمام هستی‏ اش را به اسلام  سپرد .

دلم می‏ خواهد همه بدانند من قلبم را در میان رمل‏ های فکه به یادگار گذاشتم و روحم را بر روی سیم خار‏دارهای میدان‏های مین شلمچه معبر عبور رزمندگان کردم ، دست ‏هایم را در کنار فرات به ودیعه سپردم تا روزی بال پروازم شوند و چشم‏ هایم را ، آن ‏گاه که به شهیدی که با نگاه آخرینش خنده می ‏کرد و ماندگان را تا ابد شرمنده می‏ کرد می‏ نگریستم ، فراموش کردم .

از روزی که از کنار شهیدان جدا شدیم و اسیر این زمین خاکی شدیم، هر سال دعای « اللهم فک کل اسیر» را می‏خوانیم تا شاید بند های اسارت ما نیز گسسته شود.

 پاهایم را در جاده کربلا هنگامی که می ‏رفتم تا خونم را هدیه کنم و راهش باز شود از دست دادم . تمام وجودم را در مرصاد از زیر تانک‏ ها بیرون کشیدم ، هنوز رد شنی ‏اش بر صورتم باقی است. از والفجر8 جگرم می ‏سوزد.


نوشته شده توسط :

نظرات دیگران [ نظر]


   1   2      >